این لغت از توابع است و بمعنی بعینه باشد چنانکه گویند: فلانی کت و مت بفلانه کس میماند یعنی بعینه به او می ماند. (برهان). بعینه. (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). هت ﱡ و مت (در تداول مردم قزوین) : روی زشت آن بداختر نحس و شوم راست گویم کت و مت ماند به بوم. حکیم فرزدق (از آنندراج). ، فی الواقع، بدقت و بتحقیق. (ناظم الاطباء)
این لغت از توابع است و بمعنی بعینه باشد چنانکه گویند: فلانی کت و مت بفلانه کس میماند یعنی بعینه به او می ماند. (برهان). بعینه. (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). هِت ﱡ و مِت (در تداول مردم قزوین) : روی زشت آن بداختر نحس و شوم راست گویم کت و مت ماند به بوم. حکیم فرزدق (از آنندراج). ، فی الواقع، بدقت و بتحقیق. (ناظم الاطباء)
بسیار خمیده و معوج. (ناظم الاطباء). کج و کوله. کج و معوج. - کج مج رفتن، معوج و ناراست رفتن. (ناظم الاطباء) : کج مج می رود این چرخ بسی بی تاب است پشت آئینۀ افلاک مگر سیماب است. سالک یزدی (از آنندراج). - خط کج مج، خط پیچاپیچ. که بر استقامتی نباشد. که جزخطوط هندسی باشد: بنگر بدان درخش کز ابر کبودفام برجست و روی ابر بناخن همی شخود چون کودکی صغیر که با خامۀ طلا کج مج خطی کشد به یکی صفحۀ کبود. ملک الشعراءبهار. ، سخن پیچیده و گفتار ناهموار و غلط. (ناظم الاطباء). - کج مج زبان، کژمژزبان. (یادداشت مؤلف). آنکه سخنش فصیح نباشد و زبانش به کلمات خوب جاری نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). - کلید کج مج، کنایه از زبان است: کاش بودی قوت آنم که آهی برکشم کز کلید کج مج من قفل گردون واشدی. مسیح کاشی (از آنندراج). ، پرحرفی کودکان. (ناظم الاطباء)
بسیار خمیده و معوج. (ناظم الاطباء). کج و کوله. کج و معوج. - کج مج رفتن، معوج و ناراست رفتن. (ناظم الاطباء) : کج مج می رود این چرخ بسی بی تاب است پشت آئینۀ افلاک مگر سیماب است. سالک یزدی (از آنندراج). - خط کج مج، خط پیچاپیچ. که بر استقامتی نباشد. که جزخطوط هندسی باشد: بنگر بدان درخش کز ابر کبودفام برجست و روی ابر بناخن همی شخود چون کودکی صغیر که با خامۀ طلا کج مج خطی کشد به یکی صفحۀ کبود. ملک الشعراءبهار. ، سخن پیچیده و گفتار ناهموار و غلط. (ناظم الاطباء). - کج مج زبان، کژمژزبان. (یادداشت مؤلف). آنکه سخنش فصیح نباشد و زبانش به کلمات خوب جاری نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). - کلید کج مج، کنایه از زبان است: کاش بودی قوت آنم که آهی برکشم کز کلید کج مج من قفل گردون واشدی. مسیح کاشی (از آنندراج). ، پرحرفی کودکان. (ناظم الاطباء)